Video by mortezailia
Video by mortezailia
گاهی برای فهمیدن «ایران» لازم نیست ورقهای تاریخ را زیاد ورق بزنی… کافیست برسی به نامی مثل آریو برزن؛ سرداری که وقتی پای خاک ایران وسط بود، نه به تعداد دشمن نگاه کرد، نه به سختی راه… فقط ایستاد. ایستاد تا آخرین نفس، تا آخرین ضربه، تا آخرین سرباز. ایستاد تا نشان بدهد ایران با تن و جان سربازانش زنده مانده، نه با عدد و رقم و شعار.
در کنار او نامی میدرخشد که کمتر گفته شده اما کمتر از برادرش نبود؛ یوتاب، خواهر آریو برزن… زنی که در روزگار شمشیر و خاک و خون، شجاعتی از خودش نشان داد که تاریخ هنوز با احترام از آن یاد میکند. روایتها میگویند یوتاب فرماندهی بخشی از نیروهای ایرانی را برعهده داشت؛ در روزهایی که بسیاری فکر میکنند زنان فقط نظارهگر بودند، او ایستاد، جنگید و شانهبهشانه برادرش برای ایران نفس کشید.
قصه رشادتهای آریو برزن و یوتاب، فقط یک داستان حماسی نیست؛ یک یادآوریست… یادآوری اینکه این خاک با چه خونهایی آبیاری شده، با چه دلهایی نگه داشته شده، با چه غیرتی سرپا مانده.
یادآوری اینکه ایران همیشه تکیهاش به فرزندانش بوده؛ چه مرد، چه زن… چه در کوهستانهای پارس، چه در هر گوشهای که کسی دلش برای این مرز و بوم بتپد.
آریو برزن برای ما فقط یک نام از گذشته نیست؛ یک معیار است. معیار ایستادگی، وفاداری و شرافت. و یوتاب نماد آن چهرهی نادیدهگرفتهشدهایست که نشان میدهد زنان این سرزمین، از هزار سال پیش تا امروز، نقششان فقط «بودن» نبوده… «ساختن» بوده؛ ساختن امنیت، افتخار و هویت ایران.
و امروز وقتی قصه آن دو را میخوانیم، شاید نتوانیم مثل آنها در کوهستانهای پارس شمشیر بکشیم، اما میتوانیم شبیه غیرتشان زندگی کنیم… شبیه عشقشان به ایران، شبیه آن ایمان بیسقفی که برای خاکشان داشتند.
تاریخ ایران پر است از نامهایی که باید بلند گفته شوند…
از آریو برزن و یوتاب، تا هر کسی که برای این سرزمین ایستاد؛
تا یادمان نرود ایران، حاصل رشادت آدمهاییست که حتی وقتی امیدی نبود… «ایستادند.»